ترلانترلان، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

دوست داشتنی ما

واما جشن تولد ترلان

و اما از روز تولدت به بعد تولان هر روز از من شمع و کلاه تولد درخواست میکنه و دلش تولد میخواد و میگه تولدو بخونم منم میگم بخون عزیزم و توام شعر تولد مبارکو میخونی برام امسال برعکس سال پیش مهمونا فقط خانوم بودن و یه تولد زنونه ای داشتیم بلاخره روز موعود رسید و همه چی خداروشکر اونقدری که در توان من بود به خوبی آماده شد اول که با آرایش ترلان شروع شد به زیبا جون سپردم که زودتر از مهمونا بیاد و صورت ترلانو نقاشی کنه همچنین لاک ناخن براش بزنه و موهاشم آرایش کنه دخترم خیلی قشنگ نشستی تا کار زیبا جون تموم شد و بعد ازون همش دم به دیقه میرفتی جلوی آینه و خودتو نگاه میکردی و کلی ذوق کرده بودی. مهمونا اومدن و جشن تولد آغاز شد یکی از زیباترین ...
26 فروردين 1395

سالروز تولد 2 سالگی

سالروز 2 سال عاشقی کردنم جان مادر عشقه مادر ، هستی من ،گل مادر 2ساله خانه من،شورو نشاط لحظه های من هزار واژه و کلمه اطراف ذهنم را گرفته برای توصیف این دقایق برای تعریف این لحظه ها ،ولی ته گلوم بغضی میپیچه که بیان این همه واژه رو برام سخت میکنه.بغضی که از نهایت عشق ،از نهایت دلدادگیم به تو نشات میگیره ،بغضی که حسرت روزهایی رو میخوره که با وجود اینکه لحظه لحظه اشو عاشقی کردم ولی برام کم بود اگر هزار هزار بار اون لحظه ها رو دوباره زندگی کنم دوباره عاشقی کنم بازم برام کمه 2 ساله پیش همچین دقایقی سرشار بودم از اضطراب و از شور و هیجان و انتظار لحظه دیدنت ،لحظه بوییدنت تو آمدی شدی همه هستی من،شدی کوچولوی خونه ای که م...
10 فروردين 1395

عروسی خاله جون

امسال توی فروردین مراسم عروسی خاله جون رو هم داشتیم و ما از مدتها پیش درگیر خرید و آماده شدن برای عروسی بودیم برای شما هم یه لباس تور خوشگل خریده بودم روز عروسی بعد ازینکه مامان از آرایشگاه اومدم لباسامونو پوشیدیم آماده شدیم و شما رو بردم پیش زیبا جون توی آرایشگاه که موهاتو برات درست کرد و بعدم رفتیم آتلیه که سه تایی یه عکس خوشگل بگیریم اینکه توی آتلیه چقدر معطل شدیم و یه خانواده بی فرهنگ اومدن جلوی ما رفتن تو و عکس گرفتن و چقدر اعصابمونو بهم ریختن و شما خسته و کلافه شدی و اینکه باز توی آتلیه اذیت کردی و برای عکس گرفتن اصلا همکاری نکردی همه به کنار چون عروسی بهمون خیلی خوش گذشت ترلان قشنگم از اول تا آخر روی سن بود و قر میداد و میرقصید ...
8 فروردين 1395

نوروز 95

اینم ترلان خوشگلم کنار سفره هفت سین که مامانی برای تخم مرغاش خیلی زحمت کشیدم وبابایی هم زحمت کشید و برامون ازین ظرفای سفالی خوشگل خرید و با کمک مادر یه سفره هفت سین قشنگ انداختیم ترلان به خوردنیا ناخنک میزنه ...
3 فروردين 1395
1